مه آسا

ساخت وبلاگ
این متن اینقدر زیبا و واقعی بود که دلم نیومد تو وبلاگم نباشه ...هر چند وقت یه بار باید این رو خوند ....@zhuanchannelسران آلمان چند ماه بعد از اینکه به روسیه حمله کردند و صد هزار نفر از سربازانشان در برف مردند، می‌دانستند شکست می‌خورند ولی چطور می‌توانستند حتی به خودشان بگویند این صدهزار کشته بی‌فایده و نتیجه اشتباه محاسباتی آنها بوده است، پس جنگ در روسیه را ادامه دادند و با یک میلیون کشته همگی خودکشی کردند.زنانی هستند که با شوهر معتادی که دستِ بزن دارد و هیچ امیدی به اصلاحش نیست زندگی می‌کنند، ولی زن بعد از چهل سال باز هم حاضر نیست از او جدا شود، چون اگر طلاق بگیرد با خودش خواهد گفت چرا چهل سال پیش طلاق نگرفتم و تحمل این پشیمانی سخت‌تر از تحمل ادامه زندگی با شوهرش خواهد بود.وقتی هزار صفحه از یک رمان چرند را خواندید بعید است پانصد صفحه آخرش را نخوانده رها کنید.*اگر وقتی ارزش سهامتان نصف شد آن را نفروختید بعید است که بعد از یک چهارم شدنش آن را بفروشید چون بعد از تحمل اینهمه ضرر، خیلی دردآور است قبول کنید این سهام هیچ سودی برایتان نخواهد داشت.کسی که سالهای زیادی از عمر خود را بر اساس باورها و اعتقادات غلط سپری نموده و در این راه متحمل هزینه و مشقت فراوان شده، حتی اگر صدها دلیل روشن مبنی بر نادرست بودن اعتقادش برای او بیان کنید، به سختی قادر است از اعتقاد خود دست بکشد و قبول کند که تمام رنجها و زحماتی که در سالهای طلایی عمرش متحمل شده بی‌دلیل بوده.هرچه در کاری بیشتر هزینه دهید در ادامه آن کار راسخ‌تر می‌شوید و ایمانتان به آن کار محکم‌تر میشود.تورات میگوید:اگرمیخواهید ایمان مردم قویتر شود، کاری کنید که آنها در راه دینشان زجربکشند.کاهنان از همان قدیم می‌دانستند که اگرمردم را راضی ک مه آسا...
ما را در سایت مه آسا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : brghd29 بازدید : 20 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1402 ساعت: 14:53

فکر کن همین الان وسایلت رو برداری بری یه ساحل گرم و دور ...روی یه تخت زیر آفتاب دراز بکشی و فقط سایه بان رو سرت باشه ..دو ساعت تموم فقط و فقط چشاتو ببندی و صدای دریا رو بشنوی،....باد آرومی توی موهات بپیچه ....بعد دو ساعت بلند شی بری بازار محلی تو سبزی ها و میوه ها و جیغ جیغ آدما بچرخی و بچرخی و بچرخی ...هر چی دوست داری فقط بخری،..بری یه غذای مشتی محلی بخوری و دوباره بخوابی ..‌اونوقت یه کتاب برداری و بری بلندترین نقطه ی کوه کنار یه آتیش یه پتو رو خودت بندازی و شروع کنی به کتاب خوندن ...دوباره برگردی و یه دوش بگیری و بری گردش ....هی وای من ...چقدر زنجیرهای پای ما آدما زیادن ..همسر ، بچه ،کار، پول نداشته ، پدر و مادر ، حرف مردم ، قانونهای مزخرف ، و .... مه آسا...
ما را در سایت مه آسا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : brghd29 بازدید : 17 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1402 ساعت: 14:53

روز انتخابات از ساعت ۷ همسر رفته بود سر صندوق ...من موندم و پسرم ...تا ساعت ۱۱ قشننننننگ خوابیدیم ...بعد هم صبحونه مورد دلخواهمون ( نودل باربیکیو) .چای و نون و پنیر و سبزی هم ..از شب قبلش برنج رو خیس کرده بودم که باهاش ناهار درست کنم ولی هنوز تصمیمی نگرفته بودم چه غذایی ..بیشتر مد نظرم چلو گوشت یا اکبر جوجه بود ..اما ناگهان .....پسرم هوس سبزی پلو با ماهی کرد و از اونجایی که من هم عاشق سبزی پلو با ماهی هستم فوری دست بکار شدم ...جاتون خالی تا جا داشت خوردیم :)))))تنها نکته ی منفی سبزی پلو با ماهی استخونهای ریزش هست که کلی وقت آدم رو میگیره ...با بچه هم که باید کلی احتیاط کنی من تا امروز این ماهی ها رو استفاده کردم .قزل آلا .سفید .ماهی تن .تیلاپیلا ..میگو شیر رو نمیدونم درست کردم یا نه .....از نظر شما خوشمزه ترین ماهی کدومه ؟ مه آسا...
ما را در سایت مه آسا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : brghd29 بازدید : 21 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1402 ساعت: 14:53

جلسه ی ماینرها بودیم اداره برق شروع کرد به گزارش دادن با پاورپوینتی که آماده کرده بود ...به قسمتی رسید که نحوه مخفی کردن ماینرها رو توضیح بده ...برداشت گفت تونل زیر زمین کندن ۶ متر .یه چیزی شبیه تونلهای غزه گفتم الان رییس جلسه میشورتش ولی فکر کنم خودخوری کرد ...خا مسلمون ...تو جلسه امنیتی ..تو ایران ...اومدی تونل قاچاقچی ها رو با تونل غزه همتراز میکنی ..به زور خنده ام رو تو جلسه نگه داشتم .. مه آسا...
ما را در سایت مه آسا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : brghd29 بازدید : 45 تاريخ : پنجشنبه 28 دی 1402 ساعت: 12:36

دیروز از سر کار که برگشتم خسته بودم و کمی مریض احوال ...همسر گرامی زحمت کشیدن و سوپ رو گرم کردن و چای رو هم آماده کرد ...سوپ و چاییم رو که خوردم کنار شومینه یه لحظه دداز کشیدم ..گرم شدن همانا و به خواب رفتن همانا ...یکی دو ساعت بعد با درد بیدار شدم ....با خوردن یه قرص کمی بهتر شدم و شروع کردیم به تکالیف آقا پسر ...بماند که اصلا یه جا بند نمیشه که ..بزور باید بنشونمش سر درس و کتاب ‌..ساعتای هفت و نیم بود که رفتیم خونه برادر ...فکر میکردیم مسابقه فوتبال جام آسیاست ولی همسر اطلاعات غلط داده بود ...اجبارا مسابقه والیبال باشگاهی ایتالیا رو نگاه کردیم و تخمه شکوندیم ....جو خونه برادر کمی سنگین بود ..حس کردم برادر و همسرشون کمی با هم سرسنگین هستن ...به زنداداش گفتم اگه اذیتت کرده بگو الان بزنمش ...خندید و گفت نه چیزی نیست ...دیدیم اینجوری خوش نمیگذره ..برگشتیم خونه ...پسر که تو ماشین خواب رفت ..ما هم نشستیم دو تا فیلم دیدبم و بعدش. لالا ...این بود انشای من با موضوع چگونه سه شنبه خود را گذراندید مه آسا...
ما را در سایت مه آسا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : brghd29 بازدید : 26 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1402 ساعت: 16:15

سه ماه مونده به عید ..اینقدر زمان زود میگذره که اصلا نمیفهمی چند سال رد شده ...بچه ها به سرعت رشد میکنن و وقتی کنارشون وامیستی میبینی هم قدت شدن و تو هنوز فکر میکنی کوچولو هستن هیچوقت فکر نمیکردم که ممکنه پیری روی صورتم مشخص بشه تا اینکه یه روز یه بنده خدایی تو خیابون به من گفت حاج خانوم ...باورتون میشه خشکم زد ...شاید تکه کلامش بوده شاید بر حسب عادت این کلمه رو گفته ..با اینکه همیشه به من میگن ۱۰ سال جوونتر از سن خودت میزنی ولی اون لحظه واقعا غافلگیر شدم ....از اون روز به بعد بیشتر تو آینه به خودم نگاه میکنم ...بیشتر کرم مرطوب کننده و ضد افتاب استفاده میکنم ...پیگیر جوانسازی پوست شدم و غیره ....همکارم با اینکه ۱۰ سال از من جوونتره کلی عمل زیبایی انجام داده که مبادا یه چین روی صورتش بیفته ...اونوقت من تا یه سال پیش درست حسابی کرم هم نمیزدم ....بماند ...خلاصه اینکه روی سرازیری عمر افتادیم و به سرعت داریم به قبرمون نزدیک میشیم ...امید به زندگیم بالاست و آدم از یه ساعت دیگه اش هم بی خبره ولی اصلا این قضیه رو دوست ندارم ...هنوز تو حس و حال ۲۰ سالگیم هستم ..دوست ندارم ظاهرم با درونم خیلی فاصله داشته باشه مه آسا...
ما را در سایت مه آسا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : brghd29 بازدید : 35 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1402 ساعت: 7:02

واقعا عذر میخوام از خواننده های وبلاگم

بخدا من آدم بی ادبی نیستم ولی باید اینو یه جایی ثبت میکردم...تو دلم بدجور مونده

......ریدم تو اینترنت همراه اول .......

مه آسا...
ما را در سایت مه آسا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : brghd29 بازدید : 29 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1402 ساعت: 7:02

همه مردم دنبال گوش شنوا میگردن ...دوست دارن حرف بزنن و حرف بزنن و حرف بزننولی من نهاصلا علاقه ای به صحبت کردن ندارم ...وقتی هم تازه میخوام گرم بشم برای صحبت یه آن به خودم میگم ولش کن بزار اون حرفش رو بزنهبرعکس همه من دوست دارم بشنوم و فقط طرف مقابلم رو نگاه کنم ...اینکه با هیجان صحبت کنه ..درد و دل کنه ...دلش رو خالی کنه ...اینا بیشتر برام خوشایند هست تا اینکه بخوام خودم حرف بزنم.خصوصا اگه طرف مقابل رو دوست داشته باشم ...دوست دارم همینطور صحبت کنه و من فقط نگاش کنم .از هیجانش لذت میبرم .از خنده هاش از تعجب کردناش ....کافیه تو هم به کلمه بگی اره منم اینجوریم ..وای خدای من ...اگر هم ناراحت بود و میخواد درد دل کنه باز هم فقط گوش میدم و سعی میکنم کمتر حرف بزنم ...ادما معمولا برای مشورت با کسی درد دل نمیکنن .حرف میزنن تا تائید بگیرن و خالی بشن ... مه آسا...
ما را در سایت مه آسا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : brghd29 بازدید : 61 تاريخ : چهارشنبه 30 فروردين 1402 ساعت: 17:13